باسمه تعالی
* اگر اهل بیت عصمت و طهارت بر حق هستند، پس چرا نام آنها در قرآن نیامده است تا جلوی انکار آنها گرفته شود؟
1. یکی از دلائل اینکه چرا نام اهل بیت در قرآن نیامده، پیشگیری از تحریف قرآن گفته شده است. به این معنا که چه بسا اوردن اسم اهل بیت در قرآن، باعث شود مغرضینی که می خواهند حق اهل بیت را غصب کنند، برای اینکه مانعی بر سر راهشان نباشد، دست به تحریف قرآن ببرند تا احتجاج قرآن بر علیه خودشان را منتفی سازند. چرا که در حال حاضر هم در آیات مربوطه، تفسیر به رأی هائی شده و همانطور که در آیه 7 سوره آل عمران اشاره شده، در تأویل آن اقداماتی داشته اند.
ممکن است سؤال شود خدای قادری که قرآن را معجزه تحریف نشدنی نام برده، مگر نمی تواند قرآن را در حالی حفظ کند که نام اهل بیت در ان برده شده است. آیا این به معنای اینکه در صورت اوردن اسم اهل بیت در قرآن خدا عاجز از حفظ آن می شود، نیست؟ در جواب باید گفت: معجزه امر محالی نیست؛ بلکه امر قابل تصور ذهنی هست. این نیست که خدای متعال با وجود اسم اهل بیت، نتواند قرآن را حفظ کند. اما خدای متعال برای حفظ قرآن از تحریف خود این روش را انتخاب کرده تا هنگام مراجعه به قرآن، بهانه ای برای تحریف نباشد و البته انتخاب این روش برای عدم تحریف، به خاطر دلائل دیگری نیز هست که در ادامه به بیان آن دلائل نیز می پردازیم.
2. یکی دیگر از علتهای عدم آوردن اسم اهل بیت در قرآن، امتحان مخاطبین قرآن است. اراده خدای متعال بر این است که بشر را امتحان کند و میزان ایمان و اعتقاد آنها را بسنجد و بنا بر این نیست که لقمه جویده شده در برابر انسان بگذارند. بلکه کسب معرفت جهت شناخت راه حق و قرار گرفتن در آن، نیاز به تلاش و تعقل آدمی دارد تا او خود راه حق را بیابد و اختیار کند. لذا می توان گفت که عدم نیامدن اسم اهل بیت در قرآن، این است که مؤمنین در انتخاب حق در برابر باطل و اطاعت از الگو و پیشوای خود، در کمال اختیار مورد امتحان الهی قرار گیرند.
3. بنای قرآن بر این است که انسان با تعقل و تفکر حقیقت را کشف کند و با معرفت «صراط المستقیم» را بپذیرد. دیکته شدن مبانی حق برای انسان، موجب تقلید کورکورانه می گردد و معرفتی در دینداری حاصل نمی شود. این در حالی است که اهل بیت عصمت و طهارت، آمده اند تا راه را برای ما روشن کنند و میان ما و خدا پرده ها را از بین ببرند و دست انسان را به دست خدا برسانند و لازمه این امر این است که انسان خود قدرت تشخیص پیدا کند و خودش بتواند حق و باطق را بفهمد. لذا جای آن دارد که انسان با بالا بردن قدرت درک و تشخیص خود، بتواند خود بر اساس معیارها امامش را بشناسد. از این رو نتیجه معرفی ائمه اطهار با نام و نشان در قرآن، موجب آن می گردد که انسان به جای اینکه خود امامش را تشخیص دهد و بر امامت او معرفت داشته باشد، کورکورانه و بدون تدبیر و معرفت، او را دنباله روی کند.
4. دشمنان دین و سیره رسول اکرم، تا آنجا از کمر به مبارزه با اسلام بسته بودند که برای رسیدن به منفعت شوم خود، از هیچ راه ممکنی فروگذار نکردند. لذا اگر نام اهل بیت عصمت و طهارت در قرآن به وضوح می آمد، باز هم برای رسیدن به اهداف شوم خود به مقابله برمی خواستند و همانطور که حریم اهل بیت عصمت و طهارت شکسته شد، در صورت معرفی اهل بیت به واسطه قرآن، حرمت قرآن را هم می شکستند و اگرچه در حال حاضر با تفسیر به رأی قرآن، قرآن را زیر پا نهادند؛ اما در صورت معرفی، مبارزه با قرآن علنی میشد و قبح مقابله با این کتاب آسمانی هم از بین می رفت. لذا عدم آمدن اسم این بزرگواران در قرآن، جلوی چنین فتنه ای را نیز گرفت.
5. قرآن در ظاهر خود بنای بر کلی گوئی دارد و بنا بر این نیست که ریز مسائل را برای ما دیکته کند. روش قرآن به این صورت است که سر فصل امور و قالب کلی آنها را به ما ارائه کند و بعد با تمسک به حبل المتین، امور جزئی و مصداقی، با قرار دادن روی شابلن معیارهای قرآنی استنباط شود؛ کما اینکه می بینید در باره خیلی از امور دیگر هم همینطور رفتار کرده است. مثلاً در رابطه با نماز، قرآن صرفاً امر به اقامه نماز کرده و دستور کلی آن را صادر کرده است؛ اما اینکه به چه تعداد رکعاتی باید خوانده شود و یا به چه صورت، در قرآن نیست و با تمسک به تفسیر قرآن که در واقع خود اهل بیت مفسر آن بوده اند به دست می آید. لذا در رابطه با موضوع امامت هم قرآن همین روش را اعمال کرده و فقط به تصریح و تشریح کلیات پرداخته است.
6. با وجود تمام آنچه گفتیم، اما لفظ اهل بیت با صراحت در قرآن آمده و نیز آیات بسیاری هستند که شأن نزولشان، اهل بیت عصمت و طهارت هستند. آمدن آیاتی از قرآن در شأن اهل بیت و صراحت در شأن نزول آیات و نیز تأکید پیامبر اکرم(ص)، خود اتمام حجت است و برای شناساندن ائمه اطهار یک اشاره کافی است. لذا در روایت هم داریم که می فرماید:« المُؤمنُ یَکفیهِ الإشارَة». یعنی:«برای مؤمن یک اشاره کافی است».
7. اگر سؤال کننده از اهل سنت باشد و بخواهد با طرح این موضوع ائمه اطهار را در برابر خلفای اهل سنت انکار کند، پاسخ او این است که: اسم خلفای اهل تسنن هم در قرآن آورده نشده و اگر بر این مبنا قرار است امامت ائمه اطهار منتفی شود، پس خلافت خلفای آنها نیز منتفی است. البته برادران اهل سنت برای اثبات خلفای خود در این باره، آیه 40 سوره برائت را مطرح کرده اند که می فرماید:« إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا». اما ما در رد این ادعا، سه جواب را در زیر عرض می نمائیم:
1) یکی از مدعاهای برادران تسنن در رابطه با این آیه عبارت «لصاحبه» می باشد و با این عنوان می خواهند صحابه بودن خلیفه خود را ثابت کنند و حال آنکه صاحب در اینجا به معنی همراه است و نه به معنی صحابه پیامبر بودن. اگرچه در اینجا قصد بحث در رابطه با صحابه بودن خلیفه را نداریم؛ اما صحابه بودن ربطی به خلیفه بودن ندارد و در این جهت، چیزی از این لغت در نمی آید. به هر حال مقصود کلام در این آیه این است که ابوبکر هنگام سفر از مکه به مدینه، در غار همراه پیامبر بوده و بس.
2) مدعای دیگر اهل سنت در این آیه « معیت» است. آنها می گویند: عبارت « إن الله معنا»، به این معنا است که ابوبکر ولی خداست و از اینرو خدا در این معیت به او عنایت دارد. اما بر این فرض، باز هم معیت معنی خلافت را نمی رساند. چه بسا که همراهی ابوبکر با پیامبر موجب این فرصت برای ابوبکر شده و لذا این موضوع فضیلتی را برای ابوبکر ثابت نمی کند. کما اینکه تمامی انسانهای خوب و بد، به برکت اولیاء خدا بر روزی زمین روزی می گیرند و زیر سایه حجج خدا، مشمول فضل و رحمت الهی می شوند.
3) نکته دیگر که در اینجا لازم به ذکر است، این است که معیت به معانی مختلف به کار می رود. گاهی همراهی خدا با بندگان، به معنی « نظارت بر آنها» است و این شامل حال تمامی بندگان می شود. گاهی همراهی خدا با بندگان، به معنی « عنایت ویژه خدا بر آنها» است و این فقط مخصوص بندگان مقرب خداست و گاهی نیز این همراهی، به معنی « تسلط بر اعداء دین» است.
به هر حال اگر مقصود از احتجاج به آیه در شرح حال ابوبکر مد نظر است، در این آیه نامی از او برده نشده و حال آنکه آیات فراوانی نیز در مدح اهل بیت و سفارش نسبت به آنها در قرآن آمده؛ اگرچه اسامی اهل بیت در این آیات نیامده باشد.